معنی برنامه انگلیسی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

برنامه

برنامه. [ب َ م َ / م ِ] (اِخ) (سازمان...) دولت ایران بمنظور ارتقاء بهداشت و فرهنگ و ایجاد وسایل کار و افزایش درآمد عمومی در تاریخ 14 اردیبهشت سال 1327 هَ. ش. لایحه ٔ قانونی برنامه ٔ هفت ساله ٔ اول را به مجلس تقدیم کرد و آن در 26 بهمن همان سال تصویب شد و برای اجرای این قانون دستگاه مستقلی بوجود آمد که دارای سه رکن اساسی مدیرعامل، شورای عالی، هیئت نظارت بود. مدیرعامل و شورای عالی بنا به پیشنهاددولت و بموجب فرمان ملوکانه منصوب میشود و هیئت نظارت به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس انتخاب می گردند. سازمان برنامه تا اواخر سال 1337 بهمین ترتیب ادامه داشت ولی در اسفند 1337 لایحه ای به مجلس تقدیم شد که مقرر میدارد اختیارات مدیرعامل سازمان برنامه به شخص نخست وزیر و یا قائم مقام او تفویض گردد. لایحه ٔ مذکور تصویب گردید و از آن پس یکی از ارکان سه گانه ٔ سازمان برنامه، نخست وزیر وقت است. (از فرهنگ فارسی معین).

برنامه. [ب َ م َ / م ِ] (اِ مرکب) (از: بر، پیشوند + نامه) به معنی سرنامه، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند. (برهان) (آنندراج). برنامج و برنامجه معرب آنست. (از آنندراج). عنوان و لقب و دیباچه و آنچه بر سر کتاب و یا نامه نویسند. (ناظم الاطباء). بندنامه. سحا. لقب. سجاغ. پاشنامه. پاچنامه. پاژنامه. ورنامه. || ترتیب کتاب از ابواب و مباحث و فصول، و آنرا پهرست نیز گویند که فهرست معرب آنست. (از آنندراج). || دیباچه و مقدمه. (فرهنگ فارسی معین):
ز نسل هشت ملک زاده تا بهشت هزار
ز طول عمر تو برنامه ٔ شمار تو باد.
سوزنی.
|| دفتر و نمونه و دستورالعمل. (ناظم الاطباء). || نوشته یا دستور چاپ شده ایست که روش و گزار آئین و جشن یا انجمنی را به آگهی مردم میرساند. این کلمه در فرهنگستان بجای پرگرام پذیرفته شده است. (لغات فرهنگستان).


انگلیسی

انگلیسی. [اِ گ ِ] (ص نسبی) منسوب به انگلیس. || اهل انگلستان. || هر چیز ساخته شده در انگلستان. || زبان مردم انگلستان و ایالات متحده ٔ آمریکا و آن زبانی است هندواروپایی از شعب زبانهای انگلوساکسن و امروزه مهمترین زبان بین المللی است.

فرهنگ عمید

برنامه

مجموعه‌ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می‌شود، دستور کار، پرگرام،
بخش‌های پخش‌شده از تلویزیون، رادیو، نمایش، و مانندِ آن،
جدولی برای انجام بعضی کارها: برنامهٴ مسابقات،
دستورالعمل داده‌شده به رایانه،
[قدیمی] آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می‌شد، عنوان، دیباچه،

فارسی به عربی

برنامه

برنامج، خطه، رمز، ناقل، استراتیجیه

فارسی به ایتالیایی

برنامه

programma

repertorio

فرهنگ معین

برنامه

عنوان، دستور کار یک مجلس، خطابه، جشن، آن چه که از رادیو، تلویزیون و سینما پخش می شود، مجموعه کارهایی که به هدف مشخصی ختم شود. [خوانش: (بَ مِ) (اِمر.)]


برنامه نویسی

عمل نوشتن برنامه، آماده کردن و دستور کار مرحله به مرحله برای نوشتن و انجام گرفتن برنامه های کامپیوتری. [خوانش: (~. نِ) (حامص.)]


برنامه ریزی

(~.) (حامص.) طراحی و تنظیم مقررات برای اجرای یک کار یا برنامه ای.

مترادف و متضاد زبان فارسی

برنامه

پروگرام، دستور کار، طرح، نقشه

فرهنگ فارسی هوشیار

برنامه

دیباچه، عنوان، سر نامه

فارسی به آلمانی

برنامه

Gepäckträger (m), Netzbetreiber (m), Träger (m), Programm (n), Programmieren

کلمات بیگانه به فارسی

فوق برنامه

فرا برنامه

معادل ابجد

برنامه انگلیسی

479

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری